love
 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان love و آدرس soltan-ghalbha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند ...

هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد.

در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، "ارتب" تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!

در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت. اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.

در حالی که عده ای از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کردند، عده ای دیگر از آنها درخت را احاطه کردند و ارتب را از آن فرود آوردند و دست هایش را بستند...

کوروش بعد از اینکه از اسم و رسم سوءقصد کننده مطلع گردید گفت که او را نگاه دارند تا اینکه بعد مجازاتش را تعیین نماید و اسب خود را که سبب نجاتش از مرگ شده بود مورد نوازش قرار داد و سوار شد و راه معبد را پبش گرفت و در آن معبد که عمارتی عظیم و دارای هفت طبقه بود مقابل مجسمه بعل به احترام ایستاد. کوروش بعد از مراجعت از معبد، امر کرد که ارتب را نزد او بیاورند و از وی پرسید برای چه به طرف من تیر انداختی و می خواستی مرا به قتل برسانی؟

  

ارتب جواب داد ای پادشاه چون سربازان تو برادر مرا کشتند من می خواستم انتقام خون برادرم را بگیرم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت، زیرا تیر من خطا نمی کند و من یک تیر سه شعبه را به سوی تو رها کردم، ولی همین که تیر من از کمان جدا شد، اسب تو به رو درآمد و اینک می دانم که تو مورد حمایت خدای بعل و سایر خدایان هستی و اگر می دانستم تو از طرف بعل و خدایان دیگر مورد حمایت قرار گرفته ای نسبت به تو سوءقصد نمی کردم و به طرف تو تیر پرتاب نمی نمودم!

کوروش گفت در قانون نوشته شده که اگر کسی سوءقصد کند و سوءقصد کننده به مقصود نرسد دستی که با آن می خواسته سوءقصد نماید باید مقطوع گردداما من فکر می کنم که هنگامی که به طرف من تیر انداختی با هر دو دست مبادرت به سوءقصد کردی و با یک دست کمان را نگاه داشتی و با دست دیگر زه را کشیدی. ارتب گفت همین طور است. کوروش گفت هر دو دست در سوءقصد گناهکار است و من اگر بخواهم تو را مجازات نمایم باید دستور بدهم که دو دستت را قطع نمایند ولی اگر دو دستت قطع شود دیگر نخواهی توانست نان خود را تحصیل نمایی، این است که من از مجازات تو صرفنظر می کنم.

ارتب که نمی توانست باور کند پادشاه ایران از مجازاتش گذشته، گفت ای پادشاه آیا مرا به قتل نخواهی رساند؟ کوروش گفت : نه. ارتب گفت ای پادشاه آیا تو دست های مرا نخواهی برید؟ کوروش گفت: نه. ارتب گفت من شنیده بودم که تو هیچ جنایت را بدون مجازات نمی گذاری و اگر یکی از اتباع تو را به قتل برسانند، به طور حتم قاتل را خواهی کشت و اگر او را مجروح نمایند ضارب را به قصاص خواهی رسانید. کوروش گفت همین طور است. ارتب پرسید پس چرا از مجازات من صرفنظر کرده ای در صورتی که من می خواستم خودت را به قتل برسانم؟ پادشاه ایران گفتبرای اینکه من می توانم از حق خود صرفنظر کنم، ولی نمی توانم از حق یکی از اتباع خود صرفنظر نمایم چون در آن صورت مردی ستمگر خواهم شد.

ارتب گفت به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است و من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز این که به تو خدمت کنم و بتوانم به وسیله خدمات خود واقعه امروز را جبران نمایم. کوروش گفت من می گویم تو را وارد خدمت کنند.

از آن روز به بعد ارتب در سفر و حضر پیوسته با کوروش بود و می خواست که فرصتی به دست آورد و جان خود را در راه کوروش فدا نماید ولی آن را به دست نمی آورد. در آخرین جنگ کوروش که جنگ او با قبایل مسقند بود نیز ارتب حضور داشت و کنار کوروش می جنگید و بعد از آنکه موسس سلسله هخامنشی(کوروش بزرگ) به قتل رسید، ارتب بود که با ابراز شهامت زیاد جسد کوروش را از میدان جنگ بدر برد و اگر دلیری او به کار نمی افتاد شاید جسد موسس سلسله هخامنشی از مسقند خارج نمی شد و آنها نسبت به آن جسد بی احترامی می کردند، ولی ارتب جسد را از میدان جنگ بدر برد و با جنازه کوروش به پاسارگاد رفت و روزی که جسد کوروش در قبرستان گذاشته شد، کنار قبر با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت و افتاد و قبل از اینکه جان بسپارد گفت : بعد از کوروش زندگی برای من ارزش ندارد. 

کوروش بزرگ یا کوروش کبیر(۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی پادشاهی انسان دوست بود و از صفات و خدمات او بخشندگی‌، بنیان گذاری حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و...شناخته شده‌ است.

[ شنبه 15 آذر 1393برچسب:, ] [ 12:20 ] [ saman ]

درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .

[ شنبه 15 آذر 1393برچسب:, ] [ 12:19 ] [ saman ]

من شکایت دارم...

از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی یادگار مادرم زهراست 

از آن ها که به مسخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛ 

چـــــرا نمی فهمی؟ 

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد حـــُرمــت دارد ...!

[ شنبه 15 آذر 1393برچسب:, ] [ 12:16 ] [ saman ]

 
لبخند مهربان تو جا در تنم دمید
فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فریاد من رسید
.
.
مادر
نمیتوانم کلامی در مورد اش بنویسم و عاجزم
فقد از خداوند میخواهم که
خـدایا بالاتر از بهشت هم داری..؟
برای زیر پای مــــــــادرم می خواهم
روز مادر مبارک
.
.
.
مادر نمــای قــدرت دنیـــای خلقـــت است
مادر به مـا ز ایــزد یکتــا فضیـــلت است
فـردوس را بــــه زیر قدمهـــاش مانده رب
کـو را مقــام، بعــد خـــدا در عبـادت است
.
.
.
مادر خوبم ، روزت مبارک
به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود
و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود
روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . . .
.
.
.
مادر ، تک‌واژه‌ای‌ست زیبا
مادر ، عین زیبایی‌ست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست
قلب بزرگ خدا در سینه‌ی مادران می‌تپد
مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا
آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد
.
.
.
مادر قسم بجان عزیز ات که هیج گاه
یاد شکوه مند تو از دل نمی رود
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
نقشی تو هم دمی ز مقابل نمی رود
.
.
.
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش
که مهریش تا ابد در دلم جای دارد
تو بهترین گل ، میان شهر گلهایی
تو رنک آفتابی ، شب که می رسد
مسل ستاره گوییا مهتابی ، مادر خوبم
روزت مبارک
.
.
.
مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی
توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
مینویسم از سر خط ای معنی بودن
منیویسم تا همیشه توی لایق ستودن
.
.
.
خدایا هرکه هستم هرچه هستم
به یک لحظه فدای مادرم کـــــــــن
.
.
.
خدا از خاک عشق تو رو سرشته
فـرســتـاده از آســمـون فـرشته
تـا در آغــوش امـن خـود بـگـیـرم
کـه ایـن یـک ذره جا مثـل بهشته
.
.
.
مادر زشیره ی دادی تــــــو شیـــر مــــــــادر
در پـــای نــو جوانت گشتی تـــو پیـر مــــادر
کانون زندگـــانی گـــــرم از محبت تـــــوست
آغوش گــــرم خـــود، از مـــا مگیـر مـــــادر
.
.
.
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما
قلب او سرچشمه امید هاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
.
.
.
مادر ای والاترین رویا ی عشق
مادر ای دلوا پس فردای عشق
مادر ای غمخوار بی همتا ی من
اولین و آخرین معنای عشق
.
.
.
زیبا ترین کلمه برلب های بشریت کلمه«مادر» وزیبا ترین آوا،
آوای«مادرم» است.این کلمه آکنده از عشق و امید است،
کلمه شیرین و مهر انگیز که از اعماق قلب بر می خیزد
وزیبائی است.مادر همه چیز ماست
مادر آن روح جاودانی است که
لبریز از عشق و
زیبائی است
.
.
.
زنم از دیده بر دل روی مادر
منم مست کمان ابــروی مادر
گل از خجلت نقابی بر رخش زد
چو آمد عطر مشکین بــوی مادر
.
.
.
تو نمایانگر الطاف خدایی مادر
مروه و حج و صفایی مادر
زیر پای تو بهشت است بهشت
باز هم طفل توام ،هرچه کردم ، چه زیبا و چه زشت
.
.
.
مادر تابلوی آفریدگار است . تار و پود روح مادر را از مهربانی بافته اند.
عشق مادر هدیه بزرگ خدا به انسان. پس قدر این هدیه بزرگو ار را بدانیم .
.
.
.
هر لحظه در برابر من اشک ریختی
از چشم پر ملال تو خواندم شکایتی
بیچاره من، که به همه ی اشکهای تو
هرگز نداشت راه گناهم نهایتی
.
.
.
مادر ، تک‌واژه‌ای‌ست زیبا
مادر ، عین زیبایی‌ست و البته که زیباتر از زیبایی چیزی نیست
قلب بزرگ خدا در سینه‌ی مادران می‌تپد
مادر ، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا
آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد
.
.
.
مادر قسم بجان عزیز ات که هیج گاه
یاد شکوه مند تو از دل نمی رود
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
نقشی تو هم دمی ز مقابل نمی رودش

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 11:58 ] [ saman ]

 

 

نامه جالب یک متهم (خنده دار)


شاکی پرونده سلام ، درسته من متهمم
حتی برای متهم شدن پیش تو هم کمم

چه ذوقی کردم ، شنیدم گفتی شکایت می کنی
اما دلم گرفت که گفتی ، منو اذیت می کنی

من تو رو اذیت می کنم ؟، منی که می میرم برات
منی که تندی می شکنم زیر تولد نگات

تو حکم من نوشته بود ، طبق مواد یک و بیست
تو روزگار من و تو این کارا عاقلانه نیست

معلومه عاقلانه نیست ، عاشق که عاقل نمی شه
ولی با این جواب من که حکمی باطل نمی شه

شاکی محترم ، گلم ، بگو که زندونیم کنن
بگو پیش پای چشات ، یک شبه قربونیم کنن

بگو به افتخار تو ، بیان منو دار بزنن
علت دیوونگیمو ، تو کوچه ها جار بزنن

بگو که از رو قصمون کلی لالایی بسازن
عکسای زیبا رو ولی اینجا و اونجا ، نندازن

آخه حسودی می کنن، بفهمن این راز و همه
فردا تقلب کنن از جنون این متهمه

دوس ندارم زیبای من از هر کسی شاکی باشه
متهم اون نباید تو کره ی خاکی باشه

شاکی من ، قانون می گه : به هر کی رو کنه جنون
چون قانونو نمی شناسه ، دیگه نه تنبیه و نه اون

متهمت ، اما می خواس ، شامل این بندا نشه
به خاطر همین داره ، بارای عقلو می کشه

نشسته تنها ، این گوشه ، بدون حامی و وکیل
کلی خوشش اومده از عشق تو وجرم و دلیل

خوب می دونه اگه وکیل ببنده این پرونده رو
می چینه از لبای تو گلای سرخ خنده رو

درسته که عاشقتم ، اما مگه من دیوونم
خنده رو از تو بگیرم ، که بی چشات نمی تونم


خلاصه که شاکی ماه ، صاحب پرونده ی من
خاطره ی گذشته هام ، مالک اینده ی من

متهمت قصدی نداشت ، عاشقیشو به دل نگیر
فقط اونو قبول بکن ، به چشم مجرمی اسیر

اینجا وکیلی نمی یاد که بگه من جنون دارم
چون اگه آزادم کنن ، باز سرتو درد می یارم

شاکی نازنین من ، مزاحمت شدم ، ببخش
مثل تمام لحظه ها ، بتاب و آروم بدرخش

متهمت قول می ده که دیگه به تو نامه نده
درسته دیوونس ولی موندن رو قول بده

فک نکنی نامه ی من شده مثل دفاعیه
شاکی گل ، نشون ندی این مدرک و به قاضیه

نشون بدی اونم می گه به خاطر درد جنون
متهمت گناه داره ، بگذر از اتهام اون

ولی تو این کار و نکن ، می خوام اسیری بکشم
تابلوی چشمای تو رو ناز و کویری بکشم

فدای چشمات که تو نور ، هزار و صد رنگ می شه
زرد پاییزی می پوشی ، چشات چه خوش رنگ می شه

راحت شدی از دست من با شعر و عشق و التماس
نمی گم اما ، نمی یام ، بیرون از این رخت و لباس


به شاکی مثل گلم ، از منی که متهمم
زیبا جون اشکال نداره ، امضا کنم که مریمم ؟

مریم دیوونه ی تو ، یازده آبان و یه روز
جرم من افتخارمه ، به قاضیم می گم هنوز

یادت باشه لحظه ی صدور حکم ، تو محکمه
دلت نسوزه ، نگذری از تقصیر متهمه

شاکی هیچ کس نشو ، فقط اینو ازت می خوام
فدای شکی گل و جرم جنون و اتهام

الهی دروازه ی بخت ، به روت همیشه وا بشه
دست به خکستر بزنی ، الهی که طلا بشه

متهم هر چی ردیف ، ردیف پنج و دو و سه
نمی ذارم تو عاشقی ، کسی به گردم برسه

[ پنج شنبه 15 فروردين 1392برچسب:, ] [ 11:37 ] [ saman ]

 


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس

 

[ یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:56 ] [ saman ]


امسال هم چون سالهای دیگر بهار با تمام زیبایی هایش عزم جزم کرده تا بیاید و مهمان خانه های ما ایرانیان شود. هرچند اینطور بنظر می رسد که بخاطر افزایش بی رویه قیمت ها و کاهش شدید قدرت خرید مردم دلها بیشتر از هر سال دیگری شور می‌زند و نگران‌ آمدن بهار است اما بهار می آید تا دلهایمان را بهاری کند به قلبهایمان آرامش ببخشد، نوید شادابی و سرزندگی دهد و نوروز بر تار روزگار خوش بنوازد ...

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


بهار که می آید، دستان باد بوی شکوفه می دهد
جوانه های تک درخت باغچه، با نوازش نسیم جان می گیرند
آرام و آهسته
خدایا، رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد می زند

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


من یقین دارم بهار می آید
اما این را هم می دانم که او فقط بهانه ایست برای رویش!
دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد، هر جا باشد بهار را به آنجا می کشاند
بارها دیده ام بهار، به عادت تکرار، میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس

بهار عاشق بود و زمین معشوق
عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود
زمین اما آرام و سنگین و صبور و بهار پرده از عاشقی برداشت
آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش هویدا و جهان حیرت کرد

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


برخیز که می‌رود زمستان
بگشای در سرای بستان

نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان

وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان

برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک ميرسد اينک بهار
خوش بحال روزگار …

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


منتظران بهار! بوی شکفتن رسید
مژده به گل‌ها برید، یار به گلشن رسید
لمعه مهر ازل، بر در و دیوار تافت
جام تجلی به دست، نور ز ایمن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلف نماند
فکر عبارت کراست معنی روشن رسید
زین چمنستان کنون، بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید دیده به دیدن رسید
بیدل از اسرار عشق، هیچ کس آگاه نیست
گاه گذشتن گذشت، وقت رسیدن رسید

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس


بازم بهار می خواد بیاد
مهمون خونه ها بشه

می خواد یه کاری بکنه
لبها به خنده وا بشه

پروانه ها رو میاره
پر بزنن تو باغچه ها

صورت گل را ببوسن
حرف بزنن با باغچه ها

آدمها رو وا می داره
خونه تکونی بکنن

بلبلا ر ووا می داره
تا نغمه خونی بکنن

به ابر می گه بازم ببار
به روی هر شهر و دیار

بازم شکوفا می کنه
گلها رو توی سبزه زار

بهار میاد با یک سبد
پر از گلای رنگارنگ

روی لبات جا می ذاره
یه خنده ناز و قشنگ

گروه اینترنتی ایران لوکس


گروه اینترنتی ایران لوکس

 

[ یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:54 ] [ saman ]

 

 1-چرا مردها دارای وجدان پاکی هستند؟

به این دلیل که هیچ گاه از آن استفاده نمی کنند

2- چرا مردها همیشه خوشحالند؟

 

 

چون آدم های بی خیال فقط می خندند

3- چرا روانکاوی مردها خیلی سریع تر نسبت به خانم ها انجام می پذیرد؟

 

 
 
 

 

 
 
 

 

 
 

 زیرا هنگامیکه زمان بازگشت به دوران کودکی فرا می رسد، مردها همان جا قرار دارند

 

 

 

4- اگر یک مرد و یک زن با هم از یک ساختمان 10 طبقه به پایین بیفتند کدامیک زودتر به زمین میرسد؟

 

 خانم، چرا که آقا راه را گم می کند

 

 

 

5- شباهت آقایون با آگهی های بازرگانی چیست؟

 

 
 
 شما نمی توانید یک کلمه از حرف های آنها را باور کنید و هیچ چیز برای زمانی بیش از 60 ثانیه دوام نمی آورد

 

 

 

6- ورزش کنار دریای آقایون چیست؟

 هر موقع خانمی را در بیکینی می بینند شکم هایشان را تو می دهند

 

 

7- به یک مرد با نصف مغز چه می گویند؟

با استعداد

8- فرق بین نرخ اوراق بهادار با مردها در چیست؟

 

 
 
 نرخ اوراق بهادار رشد می کند

 

 

 

9- خدا بعد از خلق مرد ها چه گفت؟

 

 
 
 من می تونم کارمو بهتر از این انجام بدم

 

 

 

10- 2 دلیلی که مردها به مسائل کاری خود فکر نمی کنند

 

 
 
 1- فکری ندارند 2- کاری ندارند

 

 

 

11- در آمریکا به یک مرد باهوش و با استعداد چه می گویند؟

 

 توریست
 

 

 

12- اگر آقایون هم باردار می شدند آنوقت

 

 
 
 خدمات پزشکی در مغازه های خواروبار فروشی هم ارائه می شد

 

 

 

13- آیا شنیده اید که مردی مدال طلای المپیک را از آن خود ساخت؟

 

 
 
 او بعدا آنرا برنز رنگ کرد

 

 

 

14- یک وضعیت غیر قابل كنترل چیست؟

 

 
 
144 مرد در یک اتاق

 

 

 

15- برای درست کردن پاپ كُرن به چند مرد نیاز است؟

 

 3 تا، یک نفر ماهیتابه را بر روی گاز نگه میدارد و دو نفر دیگر گاز را تکان میدهند تا گرما به تمام سطح ماهیتابه برسد
 

 

 

16- آقایون لباس هایشان را چگونه دسته بندی می کنند؟

 

 \'\'کثیف\'\' و \'\' کثیف اما قابل پوشیدن\'\'
 

 

 

17- تنها یک مرد می تواند یک ماشین ارزان قیمت 2 میلیون تومانی بخرد و

 

 یک سیستم صوتی 4 میلیون تومانی بر روی آن نصب کند
 

 

 

18- زمان با ارزش مردها در کنار همسرانشان چگونه می گذرد؟

 

 ملافه را روی سرشان می کشند و می گویند \'\'تو خیلی نازی عزیزم\'\'
 

 

 

19- یک خانم 35 ساله به بچه دار شدن فکر می کند، یک مرد 35 ساله به چیزی فکر می کند؟

 

 به قرار گذاشتن با بچه ها
 

 

 

20- شما به مردی که همه چیز دارد چه میدهید؟

 

 زنی که به او نشان دهد چگونه می تواند از آنها استفاده کند
 

 

 

21- چرا عنکبوت های سیاه پس از جفت گیری، جفت خود را می کشند؟

 

 به این خاطر که می خواهند قبل از شروع خرخر جلوی آنرا بگیرند
 

 

 

22- چرا مردان تنها در نیمی از زندگی خود با بحران مواجه هستند؟

 

 زیرا آنها در تمام طول زندگی خود در دوران نوجوانی به سر می برند
 

 

 

23- آینده نگری یک مرد چگونه مشخص می شود؟

 

 به جای یک بطری 2 بطری مشروب بخرد
 

 

 

24- رفتن به بار مجردها چه فرقی با رفتن به سیرک دارد؟

 در سیرک كسی صحبت نمی کند
 

25- چرا مردها به دنبال خانمهایی هستند که هیچ گاه قصد ازدواج با آنها را ندارند؟

 به همان دلیلی که آدمها ماشینی را دنبال می کنند که هیچ گاه نمی توانند در آن رانندگی کنند
 

26- شما با مرد مجردی که تصور می کند بهترین هدیه خدا نصیب او شده چه می کنید؟

 او را مبادله می کنیم
 

27- چرا آقایون مجرد جذب خانم های با هوش می شوند؟

 دو چیز مخالف نسبت به هم کشش دارند
 

28- شباهت آقایون با ماشین چمن زنی در چیست؟

 

 هر دو خیلی سخت به کار می افتند، در هنگام کار سر و صدای زیاد ایجاد می کنند و حتی نیمی از وقت را هم نمی توانند به درستی کار کنند
 

 

 

29- فرق یک شوهر جدید با یک هاپوی جدید در چیس

 

 

بعد از یک سال هاپو هنوز هم از دیدن شما به هیجان می آید

 

 
 
 

30- نازکترین کتاب دنیا چه نام دارد؟

چیزهایی که مردان در مورد زنان می دانند.


بخندید تا دنیا به روتون بخنده
از الان به بعد اقایون بخندند


خانم ها مثل راديو هستند. هر چي مي خواهند مي گويند ولي هر چه بگو يي نمي شنوند.

 
خانم ها مثل شبكه اينترنت هستند، از هر موضوعي يك فايل اطلاعاتي دارند

 
خانم هامثل چسب دوقلو هستند، اگر دستشان با گوشي تلفن مخلوط شد, ديگر بايد سيم را بريد

 
خانم ها مثل موتور گازي هستند، پر سر و صدا, كم سرعت, كم طاقت

 
خانم ها مثل رعد و برق هستند، اول برق چشمهاشون مي رسه, بعد رعد صداشون

 
, ] [ 19:20 ] [ saman ]

 
شعر طنز اجتماعی از محمد جاوید

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

پریشب همسرم با داد و فریاد
زجا بر خاست و آواز سرداد:

كه پیدا كرده ام گمگشته ام را
همانی را كه گم كردم فلان جا

همان كه بیست سال پیش لابد
كادو دادی به من روز تولد

همان كه بابت گم كردن آن
قسم خوردم برای تو به قرآن

همان كه بابتش با آه و زاری
زجیبت رفت ده تا یك هزاری

همان دُری كه صد تایش اگر بود
دل من با تو از غم بی خبر بود

خدا را شكر بعد از این همه سال
به ما بیچاره ها رو كرده اقبال

اگر فردا بری آن را به بازار
یقینن می دهندت پول بسیار

و یك میلیون و اندی پول رایج
رود در جیب تو بهر حوائج

شوی میلیونر از الطاف دولت
خدا را شكر از این ناز ونعمت

بگیر این سكه را ای مرد خوشبخت
كه تا گردد خیالت كاملن تخت

به خنده گفتمش كه خوش خیالی
تو هم مانند او حالی به حالی

برای روغن و گوشت و حبوبات
سه كیلو پسته، یك جعبه شكولات

برای روسری و كیف و شلوار
وآن چه هست مایحتاج سركار

گمانت سكه ی گمگشته كافی است؟
و یا این كه نه ،خیلی هم اضافی است؟!

به جان حضرت آقای "جاوید"
نكن در این قضیه هیچ تردید

كه ده تا از همین زرد قرشمال
اگر پیدا كنی باری به هر حال

ندارد ارزش آن ده هزاری
كه دادم بابتش با آه و زاری

بخوان یك فاتحه یا جزء قرآن
برای پول ملی از دل و جان

[ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:27 ] [ saman ]

 گروه اینترنتی جوان پارسی | www.javaneparsi.com

غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین

گروه اینترنتی جوان پارسی | www.javaneparsi.com

بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...

گروه اینترنتی جوان پارسی | www.javaneparsi.com

دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...
گروه اینترنتی جوان پارسی | www.Persian-Star.net

باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد
گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.javaneparsi.com

حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...
گروه اینترنتی جوان پارسی | www.javaneparsi.com

کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟
گروه اینترنتی جوان پارسی | www.javaneparsi.com

حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا

گروه اینترنتی جوان پارسی | www.javaneparsi.com

و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...

گروه اینترنتی جوان پارسی | www.javaneparsi.com

خـانه تـکانی دلـت مبـارک

[ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:19 ] [ saman ]

 
هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. 
 
 
 
 
 
 

وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ 
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟

هیزم شکن جواب داد: "نهفرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟ 
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه". فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟ جواب داد: آرهفرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شدروزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آبفرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آرهفرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه " هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره

نکته اخلاقی
هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:27 ] [ saman ]

گروه اینترنتی ایران ناز ، www.irannaz.info


• خوشبختی یعنی بدست آوردن یک زندگی و تقسیم آن با دیگران!

• برای زندگی کردن دو راه وجود دارد. یکی اینکه گویی هیچ معجزه ای وجود ندارد و دیگری اینکه گویی همه چیز یک معجزه است.

• اگر میدانستید که افکارتان چقدر قدرتمند است، هیچگاه حتی برای یک بار دیگر هم منفی فکر نمی کردید!

• در یک رابطه بودن به معنای بوسیدن، قرار گذاشتن یا در دسترس بودن نیست. به معنای بودن با کسی است که شما را به گونه ای خوشحال کند که هیچ کس دیگری نتواند!

• فقط کسانی را در زندگیتان نیاز دارید که در زندگیشان نیازمند شما باشند.

• یک پسر میداند چیزی را که میخواهد چگونه بدست آورد و یک مرد میداند چیزی را که بدست آورده چگونه نگه دارد.

• ممکن است شاهزاده ام را پیدا کنم اما پـــدرم همیشه پادشاه من خواهد ماند!

• هیچگاه نمی توانید یک اشتباه را دو بار مرتکب شوید چرا که بار دوم دیگر آن یک اشتباه نیست بلکه یک "انتخاب" است.

• به خودتان اجازه ندهید توسط این سه چیز تحت کنترل درآیید: گذشته تان، مردم و پول.

• ذهن فراموش می کند اما دل همیشه بخاطرش می ماند.

• هرگز برای کسی که شما را می آزارد گریه نکنید... در عوض لبخند بزنید و به او بگویید، ممنون بخاطر اینکه به من فرصتی دادی تا کسی بهتر از تو را پیدا کنم!

• همیشه دنبال افرادی که کمترین اهمیت را در زندگی به ما می دهند می دویم. چرا به این کار پایان ندهیم و اطرافمان را نگاه نکنیم تا ببینیم چه کسانی دنبال ما می دوند؟

• همه افراد به عنوان یک انسان قابل احترامند اما از هیچکس نباید بت ساخته شود.

• اگر کسی را ترک می کنید لااقل به وی علتش را توضیح دهید؛ چون اینکه ببیند لایق یک توضیح ساده هم نبوده، دردناک تر از خود ترک شدن است.

• کسانی که زندگی خود را وقف بدست آورن منافع مادی و ثروت کرده اند به شما خواهند گفت که احساس خوشبختی را در اموال خود نمی یابند. خوشبختی هرگز انعکاس ثروتهای مادی یک شخص نیست، بلکه انعکاس ثروتهای معنوی و احساسی او است.

• 6 کلید یک رابطه موفق: دوستی، آزادی، صداقت، اعتماد، درک و گفتگو.

• اگر خدا دعاهای شما را مستجاب کند، ایمانتان را افزایش داده، اگر با تاخیر مستجاب کند، صبرتان را زیاد کرده و اگر مستجاب نکند، چیز بهتری برایتان در نظر دارد.

• کلمات، قدرت آزار دادن شما را ندارند، مگر اینکه گوینده آن برایتان بسیار عزیز باشد.

• هرگاه آماده بودید عاشق شوید، نه هرگاه که تنها بودید.

• دردناک ترین محبتها آنهایی است که با ریا، تزویر و تظاهر آمیخته است و لذت بخشترین محبتها آنهایی هستند که در عین کوچک بودن با خلوص نیت و با بی آلایشی همراه است.

• فرار کردن از مشکلات فقط فاصله رسیدن به راه حل را افزایش می دهد. آسانترین راه برای گریختن از مشکلات حل کردن آنها است.

• انسان نمی تواند اقیانوسهای جدید را کشف کند مگر اینکه شجاعت از دست دادن دیدن ساحل را داشته باشد.

• یک فرد موفق کسی است که بتواند از آجرهایی که دیگران به طرفش پرتاب کرده اند، ساختمانی محکم بنا کند.

• اگر نتوانید به یک خانم احترام بگذارید، حق صحبت کردن با وی را از دست خواهید داد.

• وقتی کسی را می بخشید، شخصی که بیشترین منفعت را می برد، خود شما هستید.

• سخن گفتن با خدا مانند صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است... ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم، اما می دانیم که دارد گوش می دهد.

• کلمات بیش از آنچه که شما تصور می کنید تاثیر گذارند. همیشه پیش از صحبت کردن فکر کنید.

• گفتن خداحافظ به کسی که نمی خواهید بگذارید برود واقعاً دردناک است، اما حتی دردناک تر این است که از کسی که هیچگاه قصد ماندن نداشته بخواهید بماند.

• وقتی به کسی بطور کامل و بدون هیچ شک و تردیدی اعتماد می کنید، در نهایت دو نتیجه کلی خواهید داشت: شخصی برای زندگی یــــا درسی برای زندگی!

• همه مردم را "بعضی مواقع" می‌توان فریفت و بعضی از مردم را برای "همه عمر" ! لیکن نمیتوان همه مردم را برای همه عمر فریب داد.

• بی خردی اسارت بدنبال دارد و خرد موجب آزادی و رهایی است.

• اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.

• آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک میریزد، زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.

• کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم به یاد ماندنی، نه حاشیه ای فراموش شدنی ...

• همه اشیاء دارای قیمت هستند و این تنها انسان است که دارای حرمت و منزلت است.

• گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است.

• کسی به فرجام زندگی آگاه نیست، خداوند هم نیازی به عبادت بنده ندارد.

• چراغ مایه دفع تاریکی است و بدی جوهر تاریکی در زندگی آدمی است که از آن باید دوری جست.

• جهان تنها از کسی به نیکی یاد می کند، که به آبادانی کوشیده باشد.

• مردم به همان اندازه خوشبخت اند که خودشان تصمیم میگیرند.

• خوشبختی به سراغ کسی میرود که فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد.

• دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی!

• دیروز چک باطله است و فردا چک وعده ای است. امروز است که تنها نقدینه شماست. آن را عاقلانه هزینه 

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:1 ] [ saman ]


 
77
کوروش پس از بازگشت از شمال مدتی را در پاسارگاد در کنار همسرش کاساندان و فرزندانش سپری کرد و برای اتمام کارهای عمرانی پاسارگاد تلاش فراوانی کرد.کوروش کاساندان را بسیار دوست می داشت و همواره در تمامی جشن ها و مراسم او را همراه خود میبرد و در بیشتر امور زندگی از او مشورت می خواست. پنج فرزند داشت که دو تای آنها پسر و سه تا دختر بودند.دختران کوروش:آتوسا,مرئه,آرتیستون نام داشتند و پسرانش بردیا و کامبیز(کمبوجیه).فرزندان کوروش نیز مانند پدرشان به فرهنگ و هنر و صلح ودوستی علاقه ی بسیار داشتند و اخلاق نیکوی پدرشان را به ارث برده بودند.مثلا آتوسا به نقاشی و معماری علاقه ی بسیار داشت.
 
در همین ایام امرای بابل و رجال آن شهر با کوروش ارتباط پیدا کرده و خواستند که برای نجات آنها از چنگ ظلم بالتازار حاکم بابل دست به فتح بابل زند .بابل شهری بود در شرق ایران که یکی از استوارترین و محکمترین پایتختهای دنیا محسوب می شد.دیوارهای اطراف شهر از لحاظ استحکام و بلندی و طول و عرض از عجایب زمانه بود و محاصره بابل با این اوصاف سالها به طول می انجامید.بابل برای در امان ماندن از حمله ی دشمنان سدی بین دجله و فرات زده بود و در جوار رودهای مذکور خندق های عمیقی کنده بود تا سواره نظام دشمن در موقع جنگ به مشکل برخورد.رود فرات از وسط شهر بابل می گذشت.پلی بر روی فرات در بین شهر آن را به هم پیوند می داد.در یک طرف پل قصر سلطنتی و ابنیه و عمارات و باغ های معلق حیرت آور قرار داشت و در قسمت دیگر معبد بزرگ مقدس بل رب النوع بزرگ بابلی ها.
کاهنان بابل شخصی به نام نبونید را بر تخت نشاندند.نبونید میل عجیبی به آثار عتیقه داشت و کارش این بود که استوانه های معابد قدیمی را به وسیله ی حفریات بیرون آورد و بداند فلان معبد را چه کسی و در چه زمانی ساخته است.با این حال اهل مملکت داری نبود و زمام امور را به دست پسرش بالتازار سپرده بود.بالتازار جوانی فعال و پر شور بود.در معبد بل خدای بزرگ مردوک با ارتفاع دوازده ارش قرار داشت که داراری اعتبار و اهمیت و تقدس فراوان بود.نبونید با توجه به علاقه اش به آثار باستانی دیگر ملل مجسمه های ارباب خدایان دیگر را به بابل آورده بود که موجب ناراحتی و دو دستگی روحانیون بابل شده بود و از طرفی اسرای قوم یهود که از زمان بخت النصر(حدود هفتاد سال قبل) در اسارت  بردگی به سر می بردند همواره منتظر وقوع اتفاقی بودند که پیشگویان یهود وقوع آن را با احراز شرایطی قطعی می دانستند.
پیشگویان یهودی پیش بینی کرده بودند که که اگر اولا بابل شهری ثروتمند و آباد و بزرگ شود و ثانیا دشمنان داخلی و اسرای ناراضی در بابل باشند و ثالثا پادشاه بابل خوشگذران هوسران و بی لیاقت شود شهر بابل سقوط خواهد کرد و اسرا همگی آزاد خواهند شد و تمدن بابل منقرض خواهد شد.بدین ترتیب تمامی اسباب و شرایط پیشگویان در زمان بالتازار ایجاد شد و بالاخره بشارتی که پیامبران و پیشگویان میدادند بوقوع پیوست و کوروش در بهار سال ۵۳۹قبل از میلاد با فراهم کردن سپاه و تدارکاتی عظیم راهی بابل شد و از رود دجله گذشت. کوروش در راه بابل به رود گیندس(کرخه ی امروزی) رسید.
در آنجا یکی از اسب های خود را به آب زد تا از آن عبور کند اما شدت آب به حدی بود که اسب را با خود برد.کوروش همانجا قسم خورد سطح آب را به حدی پایین آورد که حتی یک زن بدون اینکه حتی زانوانش خیس شود بتواند از رود عبور کند.بنابراین به سپاهیان  دستور داده شد تا سی و شش نهر و مجرای فرعی در کنار رود بکنند تا آب رودخانه به درون آنها برود و از شدت فشار آب کاسته شود.این کار شش ماه به طول انجامید و تمام تابستان صرف این کار شد.کوروش به شهر نزدیک شد و با بابلیان جنگید اما بابلیان خیلی زود شکست خوردند و به داخل قلعه پناه بردند.کوروش شهر را محاصره کرد اما بابلیان اعتنایی نکردند زیرا آذوقه ی چند سال را در انبارهایشان ذخیره کرده بودند.نبونید مطمئن بود که ایرانیان نمی توانند مدت زیادی را در پشت دیوارهای شهر سپری کنند و به زودی به زانو در خواهند آمد و به کشورشان باز خواهند گشت.در بیرون شهر سپاهیان ایران در حال کندن دالان های زیر زمینی بودندو در اطراف رود حفاریهایی کردند اما بابلیان به حکمت کار ایرانیان پی نبردند و آنها را مسخره می کردند.یک روز صبح وقتی از خواب بیدار شدند دیدند که هیچ کس بیرون شهر نیست وگمان کردند که ایرانیها خسته شده و رفته اند.
 
 
کمی از صبح می گذشت.بالتازار در قصر خود ضیافت بزرگی ترتیب داده بود و در آن مجلس ایرانیان را  مسخره می کردند.بالتازار وقتی شراب نوشید و مست شد شروع به پرستش بت ها کرد همگی درباریان او نیز در حین مستی این کار را انجام دادند.در همان حال پرستش بت ها خداوند یکتای عالم اراده کرد و معجزه ای بوقوع پیوست که همگان را متعجب کرد:ناگهان انگشتان دستی بیرون آمد و در برابر شمعدان بر گچ دیوار قصر چنین نوشت:
((منه-ثکل-فرس(Nane-thecel-phares)))
پادشاه کف دست را که می نوشت دید وبسیار ترسید و مظطرب شد و لرزه بر زانوانش افتاد.پس به سرعت کاهنان و حکیمان و را فراخواند به آنها گفت هر که این نوشته را بخواند و آن را تفسیر کند به او ثروتی عظیم خواهم داد و او را حاکم سوم مملکت خواهم کرد.ولی هیچ کدام از حکیمان و جادوگران نتوانستند نوشته را بخوانند یا تفسیرش کنند.اما ملکه ی بابل به بالتازار گفت من شخصی را در این شهر میشناسم که  حکیم دانا و با هوشی است و علم تعبیر خواب دارد و گره از عقده ها و معماها می گشاید و رئیس تمام جادوگران,حکیمان و منجمان است.نام او دانیال نبی(ع) است.آنگاه دانیال را فرا خواندند و تفسیر نوشته را از او خواستند.دانیال پیامبر فرمود:تفسیر کلام این است:((خداوند سلطنت تو را شمرده و آن را به انتها رسانیده است.))
اما بالتازار این کلام را خرافه و توهم و سحر و جادو دانست و جدی نگرفت.هنوز دقایقی از پیشگویی دانیال نگذشته بود که خبر عجیب و غیر منتظره ای در شهر پیچید و این خبر به سرعت به بالتازار رسید.خبر این بود:((بابل تسخیر شد)).ماجرا از این قرار بود که ایرانیان با انحراف رود فرات و پایین آوردن آب آن از مجرای ورودی که آب به شهر می رفت داخل شهر شده بودند و از غفلت بابلیان استفاده کرده و شهر را تسخیر کرده بودند.همگان در جشن مات و مبهوت شدند.کوروش به همراه گوبریاس فرمانده ی نظامی اش و سپاهیان وارد جشن و ضیافت شدند و با گارد پادشاه درگیر شده و آنها را شکست دادند.بالتازار با گوبریاس فرمانده ی دلاور سپاه جنگید و کشته شد.بدین ترتیب بابل با آن همه قدرت مادی و معنوی به راحتی و بدون جنگ و خونریزی اما با سیاست و کیاست و زیرکی ایرانیان تسخیر شد.کوروش پس از فتح بابل به معابد بابل رفت و خدای یکتا را پرستید و شکر کرد.
نخستین تصمیم سیاسی کوروش سپردن حکومت به گوبریاس بود.سپس به کاتبانش دستور داد تا بر لوحه های سفالین اصول سیاست مذهبی او را بنویسند و بدین ترتیب(( اولین منشور جهانی حقوق بشر)) توسط کوروش کبیر بیان شد. در واقع کوروش با این کار حقوق از دست رفته ی بشر را باز پس گرفت و استیفا کرد.متن کتیبه ی کوروش بدین شرح بود:
 
 
 
((منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.
 
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.
خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم))
 
 
بدین ترتیب کوروش عدالت راستین را در دنیا برقرار کرد و اینگونه زمین در ۲۵۰۰ سال پیش به بندگان صالح خداوند به ارث رسید.بعد از فتح بابل کوروش به اکباتان بازگشت و به نبونید آسیبی وارد نیاورد وبه او احترام زیادی گذاشت و او را به کرمان فرستاد و بعد از اینکه نبونید در سال ۵۳۸ در گذشت برای او عزای عمومی اعلام کرد و مراسم عزای پرشکوهی برایش برگزار کرد.گوبریاس نیز پس از آنکه مدتی در بابل حکومت کرد در گذشت و کوروش یک بابلی را به حکومت گماشت.کوروش برای گوبریاس مراسم گرامیداشت پرشکوهی برگزار کرد.
کوروش همچنین فرمان داد تا اسرای یهود به کشورشان باز گردند و دستور به بازسازی اورشلیم(محل اصلی سکونت یهودیان)داد. بدینطریق پس از هفتاد سال دوران بندگی یهود پایان پذیرفته و اورشلیم از نو آباد گردید.یهود عقیده دارد که آنچه واقع شد مصداق همان پیشگوئی هایی است که یشیعاه صدوشصت سال پیش و یرمیاه شصت سال قبل وقوع آنرا خبر داده بودند.کوروش پس از فتح بابل کلیه اموال و اثاثیه معابد را که توسط بختنصر (پادشاه قبل از نبونید در بابل) ضمن خرابی معبد مقدس اورشلیم به غارت رفته بود به یهود بازگرداند.کوروش پس از فتح بابل در سایر کشورها اعلام داشت که خداوند  تمام کشورهای دنیا را بدست من سپرد و فرمان داد تا برای پرستش او معبد مقدس را در اورشلیم بپا سازم.خلاصه پس از فتح بابل یهود از اسارت و بندگی آزاد شد و کوروش و دیگر پادشاهان هخامنشی در ساخت و اتمام معبدو یاری یهود اهتمام داشتند.
 
قسمتی از نوشته های منظومه بابلی که نگاشته شده توسط کاهنان بابل است بدین شرح می باشد:
((در ماه نیسان در یازدهمین روز که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش به خاطر باشندگان بابل امان همگانی اعلام کرد…. او دستور داد ویرانیها را بازسازی کنند. و برای اینکار خودش پیشقدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به بازسازی دیوار شهر کرد.
مجسمه های خدایان بابل اعم از زن خدا یا مرد خدا را به جاهای خودشان بازگرداند…
درهای زندانها را گشود… و به کسانی که در اثر فشارها در محاصره بودند آزادی داد.))

 

[ پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:51 ] [ saman ]

 از دوستان عزیز خواهشمندم که حرف دلشون رو بنوسند تا داخل وبلاگ بذارم ممنونم

[ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:33 ] [ saman ]

 خدا جان , حرفهایم را توی نیم ساعت باید براتان بنویسم

خودتان میبینید که برای پیدا کردن هر کدام از حرف ها روی این صفه کلید چقدر عرق میریزم

خداجان , از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت که شما یک ایمیل داری که هر روز چکش میکنید هم خوشحال شدم , هم ناراحت

خوشحال به خاطر اینکه می توانم درد دلم را بنویسم 

و ناراحت از اینکه ما که توی خانه مان کامپیوتر نداریم

ما توی خانه مان دو تا اتاق داریم 

یک اتاق مال آقا جان و ننه مان است 

یکی هم مال من و حسن و هادی و حسین و زهرا و فاطمه و ننه بزرگ 

دو تا پشتی نو داریم که اکبر آقا بزاز , خواستگار زهرا برامان آورده

یک کمد که همه چیزمان همان توست

آشپزخانه مان هم توی حیاط است و آقاجان تازه با آجر ساختتش

ما هم مجبوریم برای اینکه برای شما ایمیل بزنیم دو هفته بریم پیش رضا ترمزی کار کنیم تا بتونیم پول یک ساعت کافی نت را در بیاریم

خداجان , جان هرکی دوست دارید زود به زود ایمیل هاتان را چک کنید و جواب ما را بدهید

ما چیز زیادی نمی خواهیم

خدا جان , آقاجانمان سه هفته است هر دو تا کلیه اشان از کار افتاده و افتاده توی خانه

خیلی چیز بدیست 

خداجان , ما عکس کلیه را توی کتاب زیستمان دیده ایم , اندازه لوبیاست , شکم اقاجان ما هم مثل نان بربری صاف است , برای شما که کاری ندارد ,

اگر می شود , یک دانه کلیه برایمان بفرستید , 

ما آقاجانمان را خیلی دوست داریم , خدا جان

الان بغض توی گلومان است , ولی حواسمان هست که این آدم های توی کافی نت که همه شیک و پیکن , نوشته های مارا دزدکی نخوانند ,

چون می دانم حسابی به ما می خندند و مسخره مان می کنند 

خدا جان , اگر می شود یک کاری بکن این اکبر آقا بزاز بمیرد , آبجی زهرامان از اکبر آقا بدش می آید 

اما ننه می گوید اگر اکبر آقا شوهر زهرامان بشود وضعمان بهتر می شود 

خداجان اکبر آقا چهل سال دارد و تا حالا دو تا زنش مرده اند , آبجی زهرامان فقط سیزده سال دارد خداجان

الان نیم ساعت و هفت دقیقه است که دارم یکی یکی این حرف ها ی روی صفه کلید را پیدا می کنم

خداجان اگر پول داشتم هر روز برای شما ایمیل می زدم 

خوش به حال آدم پولدارها که هم هر روز برایت ایمیل می زنند 

تازه همایون پسر همسایه پولدارمان می گفت با شما چت هم کرده است .

خوش به حالش 

خداجان , اگر کاری کنید که حال آقاجانمان خوب شود خیلی خوب می شود 

چون قول داده اگر حالش خوب شود برود سر گذر کار پیدا کند و بعد که پول گیرش آمد یک دوش بخرد بذارد توی مستراح

خداجان , ننه بزرگ از این کار که حمام توی مستراح باشد بدش می آید ولی آقاجان می گوید حمام خانه پولدار ها هم توی مستراحشان است

خدا جان ننه بزرگ ما خیلی مواظب نجس پاکی است و گفته است هرگز به این حمام اینجوری نمی رود

ولی خداجان راستش من وقتی خیلی از حمام رفتنم می گذرد بدنم بوی بد می گیرد و همکلاسی هایم بد نگاهم می کنند

راستی خدا جان , چه خوب شد که به ما تلویزیون ندادی ,

یکبار که از جلوی مغازه رد می شدم دیدم که آدم های توی تلویزیون چه غذاهای خوشگلی می خورند , 

حتما خوشمزه هم هست , نه ؟

تا سه روز نان و ماست اصلا به دهانم مزه نمی کرد 

بعضی وقتها , ننه که از رختشویی برمی گردد با خودش پلو می آورد.

خیلی خوشمزه است خداجان , ننه می گوید این برکت خداست , دستت درد نکند , 

راستی خداجان , شما هم حتما خیلی پولدارید که خانه تان را توی آسمان ساخته اید , تازه من عکس خانه ییلاقیتان را هم دیده ام

همان که روی زمین است و یک پارچه سیاه رویش کشیده اید , 

خیلی بزرگ است ها , تازه آنهمه مهمان هم دارید , حق هم دارید که روی زمین نیایید , چون پذیرایی از آنهمه آدم خیلی سخت است 

ما اصلا خانه مان مهمان نمی آید , چون ما اصلا کسی را نداریم 

ولی آقاجانمان می گوید اگر کسی بیاید ساعتش را می فروشد و میوه و شیرینی می خرد

ما مهمانی هم نمی رویم , چون ننه می گوید بد است یک گله آدم برود مهمانی 

خدا جان وقت دارد تمام می شود , اگر بیشتر پول داشتم می ماندم و باز برایتان می نوشتم 

ولی قول می دهم دو هفته دیگر که مزدم را گرفتم باز بیایم و برایتان ایمیل بفرستم

خدا جان به خاطر اینکه درسهایم خوب است از شما تشکر می کنم

تازه به خاطر اینکه ما توی خانه مان همه همدیگر را دوست داریم هم دستت را می بوسم

من می دانم که آدم های پولدار همه شان خودکشی می کنند , ولی من هیچوقت خودم را نمی کشم

تازه خداجان , من آدم هایی را می شناسم که حتی اسم کامپیوتر را نشنیدند بیچاره ها ,

شاید از آنها هم دفعه بعد برایت نوشتم 

خداجان , نامه من را فقط خودت بخوان و به کسی نشان نده 

صبر کن ...

آخ جان , پنجاه تومن دیگر هم دارم. 

خدا جان جوابم را بده ,

فقط تو را به خدا , به خارجی برایمان ننویسید ,

چون ما زبانمان خوب نیست هنوز 

آخ , راستی خدا جان یادم رفت , حسن مان دارد دنبال کار می گردد , یک کاری بی زحمت برایش جور کنید 

هادی هم آبله مرغان گرفته است , اگر برایتان زحمتی نیست زودتر خوبش کنید 

حسین هم وقتی ننه می رود رختشویی همش گریه می کند , 

آبجی فاطمه مان هم چشمانش ضعیف شده ولی رویش نمی شود به آقاجان بگوید , چون می گوید پول عینک خیلی زیاد است

اگر می شود چشان ابجیمان را هم خوب کنید

خب .. وقت تمام است دیگر , پدرمان در آمد 

خداجان مهربان , 

اگر زیاد چیزی خواستیم معذرت می خوام , هنوز خیلی چیزها هست ولی رویمان نشد 

دست مهربانتان را از دور می بوسم 

راستی خدا جان , ننه بزرگ آرزو دارد برود مشهد پابوس امام رضا , یک کاری برایش بکنید بی زحمت 

باز هم دست و پایتان را می بوسم 

منتظر جواب و کلیه می مانم 

دستتان درد نکند

بنده کوچک شما , مجید 

...

خواست دکمه سند را بزند

دستش عرق کرده بود و چشمش سیاهی می رفت

یهو کامپیوتر خاموش شد

خشکش زد



صدایی از پشت سرش گفت :

- اون سیستم ویروسیه , نگران نباش , الان دوباره میاد بال

اسکناس های مچاله , توی عرق کف دستش خیس شد

دیگه وقتی برای دوباره نوشتن نبود

یه قطره اشک از گوشه چشمش غلطید روی گونه اش

بلند شد

پول رو داد و از کافی نت زد بیرون

توی راه خودشو دلداری می داد 

- دوهفته دیگه باز میام ...

- باز میام ... 

[ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:30 ] [ saman ]

 یک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می‌توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می‌کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف‌های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می‌دانند.

در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست‌شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپه رسیدند درجا میخکوب شدند.

یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرأت کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست‌شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه‌های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می‌دانید آن مرد در لحظه‌های آخر زندگی‌اش چه فریاد می‌زد؟ بچه‌ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.»

قطره‌های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست‌شناسان می‌دانند ببر فقط به کسی حمله می‌کند که حرکتی انجام می‌دهد و یا فرار می‌کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش‌مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه‌ترین و بی‌ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

[ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:27 ] [ saman ]

http://upload.iranvij.ir/images_dey91/11525818429701872368.jpg

 



در محل کار لبخند بزنید و به هر کس که می‌بینید بگویید صبح بخیر
بله به تمام کسانی که از کنار شما رد می‌شوند
لبخند بزنید و سلام و صبح بخیر بگویید
حتی اگر لبخندتان در ابتدا مصنوعی باشد
به زودی طبیعی می‌شود

http://upload.iranvij.ir/images_dey91/37103829086103231477.jpg

لبخند زدن، مسری است و شما می‌توانید با یک لبخند ساده
آن را به تمام دوستان و همکاران خود سرایت دهید
و نشاط و روحیه را به آنها هم هدیه کنید

http://upload.iranvij.ir/images_dey91/87687684318589686056.jpg

بیشتر ما کودکی‌هایمان را به خاطر داریم
شاد بودیم و پُر انرژی
امّا گویا هر چه جلوتر می‌رویم
بیشتر در باتلاق مشکلات گرفتار می‌شویم
و فراموش می‌کنیم که با فرو رفتن در این باتلاق
نشاط و شادی کودکی‌مان از دست می‌ رود

http://upload.iranvij.ir/images_dey91/58932390334271480330.jpg

قدرت حرکت ما و در حقیقت دو بال پرواز و اوج ما
یکی با نشاط و شادابی است
و دیگری امید به اوج و رسیدن به آبی بیکران

http://upload.iranvij.ir/images_dey91/64154743295576863357.jpg

تا می‌توانید از بعضی افسانه‌های پوچ و تخیلات رویایی چشم بپوشانید
و آنها را به حال خودشان بگذارید
اگر شما در هر لحظه برای یک چیز ارزشمند زندگی می‌کنید، قطعا در زندگی هدف دارید
بنابراین شما شخص باهوش و روشنفکری هستید
این طبیعی است که در زندگی
هر کس حتما به مسئله‌ای برخورد خواهد کرد

http://upload.iranvij.ir/images_dey91/37061738984450613080.jpg

امّا حل کردن مسئله یک عامل مؤثر در شادکامی شماست
ولی هرگاه آن مسئله خارج از قدرت و توانایی شما بود
انگیزه شاد زیستن را انتخاب کنید

http://upload.iranvij.ir/images_dey91/80947619356883971774.jpg

از غم و انزوا دوری کنید
و با خود تکرار کنید که با یک مسئله روبرو هستید
نه یک مشکل
و مسئله قابل حل است

http://upload.iranvij.ir/images_dey91/10262841000106274513.jpg

آرام و شاد باشید
آنگاه خواهید دید که چه معجزه ‌آسا راه ‌حل ها برایتان روشن خواهد شد
از کسب آرامش و شادی غافل نشوید

گروه اینترنتی ایران لوکس

[ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:52 ] [ saman ]

گروه اینترنتی ایران ناز ، www.irannaz.info

آیا میدانستید که آمازون نیمی از اکسیژن جهان را تولید میکند ؟

آیا میدانستید که زنبور از بوی عرق بدش می آید و به کسی که بدنش بو بدهد یا عطر زده باشد حمله می کند ؟

آیا میدانستید که چین بیشتر از هر کشوری همسایه دارد، چین با ۱۳ کشور هم مرز است ؟

آیا میدانستید که مادر و همسر گراهام بل، مخترع تلفن، هر دو ناشنوا بودند ؟

آیا میدانستید که نعناع سکسکه و تنگی نفس را شفا می دهد ؟

آیا میدانستید که زمین با سرعتی معادل صدوهشتاد هزار کیلومتر در ساعت دور خورشید می چرخد ؟

آیا میدانستید که خوردن یک سیب اول صبح، بیشتر از قهوه باعث دور شدن خواب آلودگی می شود ؟

آیا میدانستید که موریانه ها قادرند تا ۲ روز زیر آب زنده بمانند ؟

آیا میدانستید که برای جلوگیری از جوانه زدن سیب زمینی باید درون سبد آن یک عدد سیب قرار دهید ؟

آیا میدانستید که مارها ناشنوا هستند و احساس آنها از محیط اطرافشان بر اساس ارتعاشاتی است که از زمین دریافت میکنند ؟

آیا میدانستید که فنلاند بهترین آب نوشیدنی و هندوستان بدترین آب نوشیدنی را دارد ؟

آیا میدانستید که نوزاد بیش از ۳۰۰ استخوان دارد که با رشد بعضی از آنها به یکدیگر جوش می خورند ؟

آیا میدانستید که لایه بیرونی پوست انسان هر ۲ هفته یکبار با سلول های جدید تعویض میشود ؟

آیا میدانستید که کتاب رکوردهای گینس، رکورددار دزیده شدن از کتابخانه های عمومی است ؟

آیا میدانستید که بدن انسان قادر است در ظرف یک ساعت دو لیتر عرق تولید کند ؟

آیا میدانستید که با چشم غیرمجهز به دوربین یا تلسکوپ، شش هزار ستاره را در آسمان می توان مشاهده کرد ؟

آیا میدانستید که شکلات بر عصب و قلب سگ تاثیر بدی دارد، با کمی شکلات می توان یک سگ را کشت ؟

آیا میدانستید که یک قطره الکل، عقرب را دیوانه می کند و سبب می شود خودش را نیش بزند و بکشد ؟

آیا میدانستید که مایع موجود در نارگیل نارس را می توان به جای پلاسمای خون استفاده کرد ؟

آیا میدانستید که درخت بلوط تا قبل از پنجاه سالگی میوه نمی دهد ؟

آیا میدانستید که بنای برج دوقولوی تجارت جهانی نیویورک به دست ۲ ایرانی بنا شد ؟

آیا میدانستید که نیکوتین سیگار به سرعت جذب خون می شود و در مدت سی ثانیه به مغز می رسد و بر سلول های عصبی اثر می گذارد ؟

آیا میدانستید که علت شناور شدن یخ روی آب این است که مولکول آب در حالت یخ زده جای بیشتری می گیرد؛ بدین علت، آب یخ زده سبک تر از آب جاری است ؟

آیا میدانستید که سمورهای دریایی هنگام خوابیدن دستهای هم را می گیرند تا همدیگر را گم نکنند ؟

آیا میدانستید که پنیر پفک اغلب پنیر تلخ(پنیر فاسد) و گندیده تاریخ مصرف گذشته می باشد ؟

آیا میدانستید که بهترین روغن، روغن حیوانی است. روغن کنجد و زیتون هم بهترین روغن گیاهیست ؟

آیا میدانستید که بهترین نان، نانهای سبوس دار است مثل نان سنگک ؟

آیا میدانستید که گربه ها معمولا ۶۶٪ از عمر خود را صرف خواب میکنند ؟

آیا میدانستید که توپ گلف به طور متوسط دارای ۳۳۶ فرورفتگی است ؟

آیا میدانستید که آب گرم سریعتر از آب سرد یخ میزند ؟

آیا میدانستید که به طور میانگین مردم از عنکبوت بیشتر می ترسند تا از مرگ ؟

آیا میدانستید که حلزون می تواند سه سال بخوابد ؟

آیا میدانستید که اگر جمعیت چین در یک صف مقابل شما راه بروند، این صف به خاطر سرعت تولید مثل هیچ وقت تمام نخواهد شد ؟

آیا میدانستید که ملت آمریکا بطور میانگین روزانه ۷۳ هزار مترمربع پیتزا می خورند ؟

آیا میدانستید که چشم های شترمرغ از مغزش بزرگتر است ؟

آیا میدانستید که پروانه ها با پاهایشان می چشند ؟

آیا میدانستید که گربه ها می توانند بیش از یکصد صدا با حنجره خود تولید کنند. در حالیکه سگ ها کمتر از ده صدا ؟

آیا میدانستید که تعداد چینی هایی که انگلیسی بلدند از تعداد آمریکایی هایی که انگلیسی بلدند بیشتر است ؟

آیا میدانستید که فیل ها تنها حیواناتی هستند که نمی توانند بپرند ؟

آیا میدانستید که هربار که یک تمبر را زبان می زنید، ۱/۱۰ کالری انرژی مصرف می کنید ؟

آیا میدانستید که تمام خرس های قطبی، چپ دست هستند ؟

آیا میدانستید که هر تکه کاغذ را نمی توان بیش از ۹ بار تا کرد ؟

آیا میدانستید که در تایوان بشقابهای گندمی درست میشود و افراد بعد از خوردن غذا بشقابهایشان را هم میخورند ؟

آیا میدانستید که گوش و بینی در تمام طول عمر انسان در حال رشد می باشند و بزرگتر می شوند ؟

آیا میدانستید که آب دریا بهترین ماسک زیبایی پوست میباشد ؟

آیا میدانستید که اولین مردمانی که نخ را کشف کردند و موفق به ریسیدن آن شدند ایرانیان بودند ؟

آیا میدانستید که بزرگترین دریای دنیا دریای مدیترانه است و عمیق ترین نقطه آن به ۴۳۳۰متر میرسد ؟

آیا میدانستید که فقط پشه ماده نیش میزند و از پروتین خون مکیده شده جهت تخم گذاری استفاده میکند ؟

آیا میدانستید که هر چشم مگس دارای ۱۰ هزار عدسی است ؟

آیا میدانستید که مقاومت موش صحرایی در برابر بی آبی بیشتر از شتر است ؟

آیا میدانستید که جمعیت میمونهای هند بالغ بر ۵۰ میلیون است ؟

آیا میدانستید که یک نوع وزغ وجود دارد که در بدن خود سم کافی برای کشتن ۲۲۰۰ انسان در اختیار دارد ؟

آیا میدانستید که آب دریا بهترین ماسک برای صورت انسان است ؟

آیا میدانستید که قلب انسان بطور متوسط ۱۰۰ هزار بار در سال میتپد ؟

آیا میدانستید که قویترین ماهیچه و سریع ترین عضله بدن انسان زبان اوست ؟

آیا میدانستید که بیشترین سر دردهای معمولی از كم نوشیدن آب می باشد ؟

آیا میدانستید که بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد ؟

آیا میدانستید که تنها قسمت بدن که خون ندارد قرنیه چشم است ؟

آیا میدانستید که مراکز چشایی پروانه روی پاهایش قرار دارد ؟

آیا میدانستید که جراحی چشم یکی از پیشرفت های چشمگیر در طب باستان به شمار می رود ؟

آیا میدانستید که دویست میلیون موجود زنده روی زمین وجود دارد که انسان یکی از آنها است ؟

آیا میدانستید که دکتر حسابی تنها دانشجوی ایرانی انیشتین بود ؟

آیا میدانستید که خورشید در مدار کهکشان شیری با سرعت 900000 کیلومتر در ساعت حرکت میکند ؟

آیا میدانستید که کبد انسان در ۳۰۰ تا ۵۰۰ روز نو میشود، یعنی اینکه از سلولهای جدیدی برخوردار میشود ؟

آیا میدانستید که داوینچی همزمان با یك دست می نوشت و با یك دست نقاشی می كرد ؟

آیا میدانستید که خوكها به لحاظ فیزیك بدنی، قادر به دیدن آسمان نیستند ؟

آیا میدانستید که مورچه ها همیشه به سمت راست بدن خود حرکت می کنند ؟

آیا میدانستید که مرد در قیاس با زن مى‌تواند حروف ریزترى را بخواند ولی شنوایى زن بهتر از مرد است ؟

آیا میدانستید که خورشید کوچکترین ستاره دنیا است ؟

آیا میدانستید که فرشته ها با سرعت نور حرکت میکنند و زمان بر آنها کند میشود ؟

آیا میدانستید که دود سیگار موجود در محیط بیشتر از مصرف مواد قندی در پوسیدگی دندانهای کودکان نقش دارد ؟

آیا میدانستید که لاکپشت در بین جانوران جهان، طولانی ترین عمر را دارد و ممکن است تا 150 سال عمر کند ؟

آیا میدانستید که خورشید روزانه معادل صد و بیست و شش هزار میلیارد اسب بخار انرژی به زمین می‌فرستد ؟

[ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, ] [ 18:48 ] [ saman ]

 

خاطره آموزنده برای زوج های جوان

مادر شهید همّت نقل می کند:

 

پس از انجام کارهای مقدّماتی در دی ماه ۱۳۶۰ بود که ابراهیم با یک دست لباس سپاه و همسرش نیز با یک لباس ساده سر سفره عقد حاضر شدند و آقای روحانی، امام جمعه اصفهان، خطبه عقد آنها را خواند. با مهریه ی یک جلد کلام الله مجید، یک جلد نهج البلاغه و بیست و هفت تومان پول.

همان شب دست زنش را گرفت و او را به خانه خودمان آورد، عجب شبی بود. من و پدرش توی اتاق نشسته بودیم که متوجه صدای گریه اش شدیم. زار زار گریه می کرد، با خودم گفتم: «آخه چی شده؟ مگه امشب شب زفاف نیست؟» به پدرش گفتم: «چرا اینقدر بی تابی می کند؟» او هم متحیر مانده بود.

دلم طاقت نیاورد، بلند شدم و رفتم از لای در نگاه کردم. دیدم رختخواب را جمع کرده یک گوشه، سجاده اش پهن است و مشغول راز و نیاز با خدای خویش است. خانمش هم کناری نشسته بود و نمی دانم قرآن یا مفاتیح بود که در دامنش بود.

هر کاری کردم رویم نشد در را باز بکنم و به او بگویم: «مادر التماس دعا، منو هم دعا کن». ساعت یازده شب بود، تا پنج صبح ناله می زد و من صدایش را می شنیدم که می گفت: «العفو، العفو، الهی العفو.» صدای ضجه های او قلبم را می سازند.

تا خود صبح گریه کرد، طوری که صبح با چشمهای قرمز و متورّم آمد و صبحانه خورد. بعد هم با همسرش به گلزار شهدای شهرضا رفتند و پس از آنکه دیداری با شهدا تازه کردند، برای زیارت به قم و از آنجا به پاوه رفتند، زیرا عملیاتی در پیش بود و باید هر چه زودتر خودش را می رساند.

دوستان آیا آغاز زندگی مشترک ما نیز شبهاتی به شهدا دارد؟

[ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, ] [ 14:40 ] [ saman ]

 داستان تکان دهنده پیرمرد و پیرزن

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند . پیرمرد همیشه از خرو پف های همسرش شکایت داشت و پیرزن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری او می گذاشت…..


این بگو و مگو ها همچنان ادامه داشت تا اینکه روزی پیرمرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خرو پف می کند و آسایش او را مختل کرده ، شبی همه ی سر و صدای خرناس های گوش خراش همسرش را ضبط کرد پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خرو پف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا میکند غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است…؟!!
از آن شب به بعد خرو پف های ضبط شده پیرزن لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او می شود؟!؟!؟!!!

[ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, ] [ 14:37 ] [ saman ]

 شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان بستری بود. بیشتر وقت ها در کما بود و گاهی چشمانش را باز می کرد و کمی هوشیار می شد. اما در تمام این مدت، مریم هر روز در کنار بسترش بود….


یک روزکه او دوباره هوشیاری اش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیک تر بیاید.
مریم صندلی اش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صدای او را بشنود… شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگی گفت: «تو در تمام لحظات بد زندگی در کنارم بوده ای.
وقتی که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودی. وقتی که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودی. وقتی خانه مان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودی. الان هم که سلامتی ام به خطر افتاده باز تو مثل همیشه در کنارم هستی.

«می دونی چی می خوام بگم؟» مریم در حالی که لبخندی بر لب داشت، گفت: «چی می خوای بگی عزیزم؟»
شوهر مریم گفت: «فکر می کنم وجود تو برای من بدشانسی میاره!» در حالی که چشم های مریم از تعجب گرد شده بود شوهرش زد زیر خنده و گفت: «باور کردی نه؟»

[ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, ] [ 14:34 ] [ saman ]

 

8
 
 
 8 مهارت ضروری برای ارتباطات مردمی
   
 
 برای برقرار کردن ارتباط موثر با دیگران نیاز به مهارت‌های مردمی و اجتماعی دارید که در زیر به 8 مورد از ضروری‌ترین این مهارت‌ها اشاره می‌کنیم. آدمها نه‌ تنها دارای شکل‌ها و سایزهای مختلفی هستند، بلکه انواع و اقسام شخصیت‌ها را هم دارند. تفاوت‌های آدمها با همدیگر درست به اندازه شباهت‌های آنها به هم است. برای اینکه بتوانید به بهترین نحو با آدمها ارتباط برقرار کنید، باید با سبک و سیاق خاص هرکدام، زبان خاصشان، حالات و اشارات و سرعت و تن صدای خودشان با آنها ارتباط برقرار کنید.

1. درک دیگران

آدمها نه‌تنها دارای شکل‌ها و سایزهای مختلفی هستند، بلکه انواع و اقسام شخصیت‌ها را هم دارند. تفاوت‌های آدمها با همدیگر درست به اندازه شباهت‌های آنها به هم است. برای اینکه بتوانید به بهترین نحو با آدمها ارتباط برقرار کنید، باید با سبک و سیاق خاص هرکدام، زبان خاصشان، حالات و اشارات و سرعت و تن صدای خودشان با آنها ارتباط برقرار کنید.
پس از کجا باید بفهمید چطور می‌توانید به بهترین نحو با کسی ارتباط برقرار کنید؟ باید با آنها وقت بگذرانید! نباید انتظار داشته باشید با کسی که تازه آشنا شده‌اید بتوانید طی یک دقیقه صمیمانه حرف بزنید. درک یک موضوع زمان می‌برد—چه آن موضوع موضوعی علمی باشد و چه اجتماعی.

2. ابراز مشخص افکار و احساسات

مغز ما مقدار مشخصی اطلاعات را می‌تواند در یک زمان دریافت کند. در هر ثانیه ما با بمبارانی از پیام‌ها روبه‌رو هستیم و به همین دلیل پیامی که به دیگران می‌‌رسانید باید مشخص و واضح باشد.
برای اینکه مطمئن شوید کمترین مدت زمان لازم برای ابراز افکار و احساساتتان را به طریق درست صرف می‌کنید، خیلی خوب است که برای ارتباطتان برنامه‌ریزی داشته باشید—مهم نیست که با چه روشی می‌خواهید ارتباط برقرار کنید.

3. وقتی نیازهایتان برآورده نمی‌شود، اعتراض کنید

اعتراض کردن برای اطمینان از اینکه نیازهایتان برآورده می‌شوند—چه در روابط کاری و چه اجتماعی—بخش مهمی از یک رابطه است.
اما پنج راه وجود دارد که می‌توانید در ارتباط و گفتگویتان به جای اینکه خشن به نظر برسید، قاطع دیده شوید: با تمرین رفتارتان قبل از برقراری ارتباط و گفتگو؛ با تکرار گفتگو؛ درخواست فیدبک منفی؛ توافق آزمایشی با فیدبک منفی؛ و ایجاد مصالحه عملی.
قاطعیت ابزار بسیار مفیدی در ارتباط است. کارایی این ابزار بسته به موقعیت است و درست نیست که در همه موقعیت‌ها قاطع باشید. به خاطر داشته باشید، استفاده ناگهانی از قاطعیت ممکن است در نظر دیگران خشونت به نظر برسد.

4. درخواست فیدبک از دیگران و ارائه فیدبک در مقابل

درکنار تکنیک قاطعیت، دادن و گرفتن فیدبک یک امر مهم در مهارت‌های ارتباطی است که اگر بخواهید روابط کاری طولانی‌مدت و بادوامی ایجاد کنید حتماً باید آن را یاد بگیرید.
یک روش برای ارائه فیدبک مفید این است که ابتدا تمجید کرده و بعد از آن توصیه‌ها و پیشنهادات عملی برای بهبود وضعیت ارائه کنید و بعد دوباره آن را با تحسین و تمجید صادقانه جمع‌آوری کنید.
در این مورد هم باید به خاطر داشته باشید که صداقت دیدگاهی نسبی و فردی است. خصوصیتی در کسی که ممکن است به نظر شما ناخوشایند بیاید، ممکن است دیدگاه فردی دیگر عالی و ایدآل به نظر برسد. 

5. تاثیر گذاشتن بر افکار و اعمال دیگران

همه ما فرصت این را داریم که بر افکار و اعمال دیگران اثر بگذاریم. ما این قدرت را داریم که نحوه فکر کردن و عمل کردن دیگران را شکل دهیم.
از یک چیز ساده مثل لبخند زدن و سلام کردن بعنوان راهی برای تاثیر گذاشتن بر روحیه دیگران تا الگو شدن برای دیکران در شرایط سخت، راه‌های زیادی برای تحت‌تاثیر قرار دادن افکار و اعمال دیگران دارید.
یادتان باشد که یک نگرش منجر به یک احساس می‌شود که در مقابل به عمل می‌انجامد. شما باید نگرش‌ها را شکل دهید تا بتوانید اعمال آنها را پیش‌بینی کنید.

6. رو کردن مشکلات و تعارضات و حل کردن آنها

ممکن است کارمندانتان خصومتی پنهان در دلشان از شما انباشته باشند و تازمانیکه نفهمید این مشکلات چه هستند، نخواهدید توانست به خوبی با آنها کنار بیایید.
خجالت‌آور و تحقیرآمیز است و نیاز به صبر و حوصله بسیار دارد تا به حالت دفاعی نروید و به دیگران فرصت دهید نگرانی‌ها، ناامیدی‌ها و عصبانیت‌هایشان را رودررو ابراز کنند اما با این روش می‌توانید فرصت پیدا کنید همه چیز را درست کنید یا به آنها کمک کنید سوءتفاهماتشان برطرف شود.

7. همکاری با دیگران به جای تنها انجام دادن کارها

اینکه یاد بگیرید با همکاری دیگران کارهایتان را انجام بدهید، نقش بسیار مهمی در رشد و پیشرفت کارتان خواهد داشت.
سریع‌ترین راه برای اینکه خودتان را زیر کوهی از جزئیات و حجم کار مدفون کنید این است که سعی کنید همه کارها را خودتان انجام دهید. تقسیم کردن حجم کاری با دیگران هوشمندانه‌ترین اقدام است. دلیل آن این است: استفاده از مهارت‌ها و توانایی‌هایتان و اجازه دادن به دیگران برای بالا بردن حجم کار شما. شما آنها را آموزش می‌دهید تا کارهایی که خودتان انجام می‌دهید را انجام دهند و خودتان کار دیگری انجام می‌دهید.
درسی که از این نکته می‌گیرید ساده است: اگر بخواهید همه کارها را خودتان انجام دهید، زیر حجم کار مدفون خواهید شد. پس به دیگران کاری که باید انجام دهید را آموزش دهید و خواهید دید که چقدر کارتان پیشرفت خواهد کرد.

8. تعویض دنده وقتی روابط دیگر کارایی ندارند

بعضی وقت‌ها لازم است که دست بکشید و بروید. بعضی وقت‌ها باید از شر بار ناسالم خودتان را خلاص کنید. و بعضی وقت‌ها لازم است قدم‌هایی بزرگ بردارید تا تعادل و شتاب حرکت خودتان را بازیابید.

[ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, ] [ 14:23 ] [ saman ]

 پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.

 
دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
 
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..
 
حال دختر خوب نبود..
 
نیاز فوری به قلب داشت..
 
از پسر خبری نبود..
 
دختر با خودش میگفت : 
 
میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..
 
ولی این بود اون حرفات..
 
حتی برای دیدنم هم نیومدی…
 
شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. 
 
آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
 
چشمانش را باز کرد..
 
دکتر بالای سرش بود.
 
به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟
 
دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.
 
شما باید استراحت کنید..
 
درضمن این نامه برای شماست..!
 
دختر نامه رو برداشت.
 
اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. 
 
بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
 
سلام عزیزم.
 
الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.
 
از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم
 
میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..
 
پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..
 
امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.
 
(عاشقتم تا بینهایت)
 
دختر نمیتوانست باور کند..
 
اون این کارو کرده بود..
 
اون قلبشو به دختر داده بود..
 
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..
 
و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…!
joda.jpg

[ پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, ] [ 15:20 ] [ saman ]

 خداوندا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم

[ پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:, ] [ 15:2 ] [ saman ]

 

[ یک شنبه 8 بهمن 1398برچسب:, ] [ 10:36 ] [ saman ]

 شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود. 
از دور مواظبش بود… 
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست، 
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد. 
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد. 
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه  چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .

 

[ یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, ] [ 10:28 ] [ saman ]

 پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

 

[ یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, ] [ 10:26 ] [ saman ]

 جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

 

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد

 

[ یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, ] [ 10:22 ] [ saman ]

 

[ دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ] [ 10:29 ] [ saman ]

 باسلام

ازشما دوستان عزیز خواهشمندم نظرات خودتونو درباره ی بهتر شدن وبلاگ رو بنویسید

خیلی نامردی اگه نظر ندی

[ دو شنبه 2 بهمن 1398برچسب:, ] [ 10:1 ] [ saman ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 2364
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1